شوخی با شعرا
چشمه ی آب حیات است دهانت اما
نظر بنده بر این است که مسواک بزن
***
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآن جا
با خط بد نوشته گردش به راست ممنوع
***
دیری است که دل دار پیامی نفرستاد
من فکر کنم گوشی او شارژ ندارد
***
ای عروس هنر از بخت شکایت منما
برو یک راست در خانه ی مادر شوهر
***
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
مطربش کاش فقط خواجه امیری باشد
***
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
نیفتی و بلوتوست شبانه پخش شود
***
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
گریمش کرده اند انگار قبل از فیلمبرداری
***
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
همه از خاصیت قیمت رانی هلوست
***
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
ولی افسوس که گشت آمد و ما در رفتیم
نظرررررررررررررر بدین